جدول جو
جدول جو

معنی پناه دادن - جستجوی لغت در جدول جو

پناه دادن
در پناه کسی در آمدن
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
پناه دادن
کسی را در پناه خود گرفتن و از او حمایت کردن، پشتیبانی کردن، امان دادن، زنهار دادن
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
فرهنگ فارسی عمید
پناه دادن
Harbor, Shelter
تصویری از پناه دادن
تصویر پناه دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پناه دادن
укрывать
دیکشنری فارسی به روسی
پناه دادن
beherbergen
دیکشنری فارسی به آلمانی
پناه دادن
прихистити , укривати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پناه دادن
schronić
دیکشنری فارسی به لهستانی
پناه دادن
庇护
دیکشنری فارسی به چینی
پناه دادن
abrigar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پناه دادن
ospitare, rifugiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پناه دادن
albergar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پناه دادن
abriter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پناه دادن
onderbrengen, onderdak bieden
دیکشنری فارسی به هلندی
پناه دادن
อาศัย , ปกป้อง
دیکشنری فارسی به تایلندی
پناه دادن
menampung, memberi perlindungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پناه دادن
يؤوي , أوى
دیکشنری فارسی به عربی
پناه دادن
शरण देना , आश्रय देना
دیکشنری فارسی به هندی
پناه دادن
להסתיר , להעניק מקלט
دیکشنری فارسی به عبری
پناه دادن
避難させる , 保護する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پناه دادن
피난처를 제공하다 , 보호하다
دیکشنری فارسی به کره ای
پناه دادن
barındırmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پناه دادن
kulinda, kuepusha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پناه دادن
আশ্রয় দেওয়া , আশ্রয় দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
پناه دادن
پناہ دینا , پناہ دینا
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دنبه دادن
تصویر دنبه دادن
غافل کردن و فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
در حمایت کسی یا چیزی در آمدن زنهار خواستن پناه بردن التجا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه داشتن
تصویر پناه داشتن
ملجا داشتن ملاذ داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن، پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادنپیغام کردن پیام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن ادا رسالت نمودن پیغام گزاردن: بر قیصر آمد پیامش داد بپیچید بیمایه قیصر ز داد. (شا. بخ 2335: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه کردن
تصویر پناه کردن
پناهنده شدن، پناه بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان دادن
تصویر عنان دادن
بر گماشتن، اسپ دواندن، تاختن دوانیدن اسب و جز آن، حمله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنده دادن
تصویر لنده دادن
لندیدن غرغرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیام دادن
تصویر پیام دادن
((پَ دَ))
پیغام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنان دادن
تصویر عنان دادن
((~. دَ))
تاختن اسب، حمله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
پناهنده شدن، برای مثال پناه می برم از جهل عالمی به خدای / که عالم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید